بی پرده...

بیا دعا کنیم آن اتفاق خوب بی افتد

بی پرده...

بیا دعا کنیم آن اتفاق خوب بی افتد

دیوار !

جمعه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۴، ۱۱:۰۶ ب.ظ

تصور کنید آدمی را که شوقِ دویدن دارد ، شوق سرک کشیدن توی کشف نشده ترین نقطه های دنج جهان را دارد ، شوق نو شدن ، شوق زندگی ، شوق شروع شعر ، شوق دلباختگی دارد اما ...

اما درست همان جایی که ایستاده تا بند کفش هایش را سفت کند ، یکهو دستی پیدا میشود ، از زمین بیرون میزند و پاهاش را سفت میچسبد ، آنقد کش می آید این اجبار تا سر ِ آخر ، آدم باور میکند از اول ریشه داشته و کجا میشود دید درختی را که بی ریشه بدود؟ 


های مردم ... اگر مرهم نیستید ، اگر مرهم نیستیم ! لا اقل دستی نباشیم برای باورِ مرگ ، سیلی  نزنیم به امید کسی ...

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۹۴/۱۲/۱۴
بانوی خیال

نظرات  (۴)

:(
۱۶ اسفند ۹۴ ، ۲۲:۱۵ یاسمین پرنده ی سفید
واقغا:(
پاسخ:
آویزون نشو غصه م میشه
۱۸ اسفند ۹۴ ، ۱۸:۳۵ حامد جوون دهه شصتی
من به شخصه سیلی نمیزنم. خیالت راحت :))
پاسخ:
:)
۲۵ اسفند ۹۴ ، ۲۲:۰۲ یاسمین پرنده ی سفید
آویزون نمیشم... فقط تو غصه ات نشه :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی