بی پرده...

بیا دعا کنیم آن اتفاق خوب بی افتد

بی پرده...

بیا دعا کنیم آن اتفاق خوب بی افتد

رختِ سیاه ِ ابدی

چهارشنبه, ۱۸ دی ۱۳۹۸، ۰۸:۳۶ ب.ظ

جنگ ، خون ، مرگ ، عزا ، اضطراب ، ترس ، نا امیدی ، غم ، سوز ، وحشت  ...

هزاران واژه ی تلخ لبریز شده در روز هایمان ، در سال های جوانی مان ، و گویا هیچ راه نجاتی یا حتی فراری نیست !  اعتراض میکنی ؟ میمیری ! درس میخوانی ، دنبال کار میگردی ، پیدا نمیشود ، قصد ِ پناه میکنی ، بلیط میگیری ، خداحافاظی میکنی ، نرفته دلتنگ میشوی ، نرفته غریب میشوی ، نرفته اشک میشوی ، از گِیت رد میشوی ، میپری .. میرسی ؟ نه ! میمیری ... با کدام عدل و منطق و رحمی به اینجا رسیدیم ؟ مگر ارحم الراحمین نیستی ؟ مگر نمیبینی ؟ مگر دلت نمیسوزد ؟ چرا .. چرا نجاتمان نمیدهی ؟ چرا دستی دراز نمیکنی که در این اتمسفر پر از رنج معلق نمانیم ؟ ...

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۸/۱۰/۱۸
بانوی خیال

نظرات  (۲)

۱۹ دی ۹۸ ، ۰۹:۳۳ باده پرست

سلام

 هر کاری بکنیم آخرش مرگه

مهم اینه که بعدش چی میشه

قبلش برای همه همینه

خدا بلایا رو از سر مزدم سرزمینم بگردونه

پاسخ:
ولی قرار بود یبار بمیریم
نه هر روز !
۲۲ بهمن ۹۸ ، ۱۱:۵۷ یاسمین پرنده ی سفید

چون قرار نیست کسی جز ما ناجی ما باشه
و من شخصا خودم هنوز اون ناجی رو در خودم نمی بینم!

پاسخ:
منم!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی