بی پرده...

بیا دعا کنیم آن اتفاق خوب بی افتد

بی پرده...

بیا دعا کنیم آن اتفاق خوب بی افتد

۳ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

آدمی را میشناسم من که ساعتی بعد از نیمه شب ، بلند میشود پاورچین پاورچین از اتاقش بیرون میرود، در سکوت مطلق خانه خودش را میرساند به یخچال ، کیک باقی مانده از تولد را میخورد و برمیگردد توی تختش، آدمی را میشناسم من که به وقت غمگین شدن زانوهایش میلرزد ... آدمی را میشناسم من که تو یه یک روز 4اتفاق غم بار را پشت سر میگذارد و هنوز زنده است.... آدمی را میشناسم من که دار میزند حرفایش را بغض هایش را خواب هایش را....

که منتظر ضربه ی مهلک تری از زندگیست این آدم! ضربه ی مهلک تری برای بریدن از تمام خودش !

۱۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۴ ، ۰۰:۲۵
بانوی خیال

همینطور که داشت بدون دستکش ظرف می شست ، می گفت دستام قدیما خیلی قشنگ تر بودن ، وقتی با بابات و مامان جونت داشتیم حلقه ی عقدمونو می خریدیم بابات یواشکی خزید کنار لاله ی گوشم ُ گفت قول میدم یروز همه ی دستاتو طلا بگیرم ! خندید ، از آن خنده های مخصوصِ خودش که آدم حالی اش نمیشود خنده ی گریه آلود است یا خنده ی واقعی، بهش گفتم دستات هنوز هم مثل قدیما قشنگن و به اتاقم آمدم ، راستش هیچ دلم نمی خواست آن جا بمانم و برای رویاهای نرسیده اش بغض کنم، برای دست های ِ بی طلایش ، برای خنده های مخصوصش! 

با هر دین و فرهنگ و آیین و زبانی که بخوانیمش "گیر کردن" همیشه بغض دارد ، گیر گردن بین هر چیز و هر حسی ! همه ی ما جایی میان آرزوهایی گیر کرده ایم ، زمان گذشت و دنیا گذشت و روز گذشت ولی ما گیر کردیم!

من هم لابه لای آروزهایی جا مانده ام ، لابه لای آرزوهای مامانم که دوست داشت معلم بشوم ، لابه لای آرزوهای بابا که از ویژگی های دختر دوست داشتنی اش فقط موهای خرمایی بلندش را دارم.

من گیر کرده ام! بین چیزی که میخواستم باشم و چیزی که هستم ، در 16سالگی ِ غم انگیزم ، در نبخشیدن کسی گیر کرده ام ...

حالا بعد از چند شب که همش به دست های مامان فکر میکنم ، تصمیم هایی گرفته ام ! نه فقط برای خودم ، برای همه ی آدم های دنیا! برای هر که مثل من ماتم ِ گیر کردن در جایی ، در حسی ، در آرزویی دارد خفه اش می کند ! 

بیایید فردا صبح که بیدار شدیم از تمام حرف ها فرار کنیم ، خودمان را پرت کنیم توی ِ خلاء ِ بی غصه ی زندگی و زندگی کنیم ! واقعأ زندگی کنیم ! بیایید غم را از فعل ِ "گیر کردن" بدزدیم و بگوییم گور پدر تمام چیزهایی که میخواستیم باشیم و نیستیم ! بیایید از همین فردای نزدیک، دیگر جا نگذاریم خودمان را در بغضِ گیر کردن ها! فردای ما باید آرزوی دست یافته ی امروزمان بشود ، باشد ؟

۱۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۴ ، ۲۱:۰۹
بانوی خیال

همه ی آدم ها یک فیل درون دارند ،  یک فیل گنده بک مهربان با گوش های کوچک، گوش های کوچکی که برای شنیدن خیلی چیز ها کر است، برای شنیدن زخم زبان ها و طعنه ها و بی محبتی ها کر است، فیلی که خرطومش را پراز مهربانی میکند و میپاشد به چین ِ پیشانی آدمها، و از آنجایی که خیلی چیز هارا نمیشنود دیگر چیزی مانع مهربان بودنش نمیشود، آخر میدانید؟ ما آدم ها بر عکس فیل های هیکل گنده ی گوش کوچولو، گوش هایمان دو برابر هیکلمان است، ما آدما با شنیدن خیلی چیزها تحلیل میرود مهربانیمان، امان امان از این شنیدن ها،امان امان از این شنیدن های بی اختیار ِ تاثیر گذاره لاکردار...داشتم میگفتم ،همه ی ما یک فیل گنده بک درون داریم که جدی اش نگرفته ایم، جدی اش بگیریم بعد از این! کمی بیشتر ...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۴ ، ۲۱:۵۱
بانوی خیال