بی پرده...

بیا دعا کنیم آن اتفاق خوب بی افتد

بی پرده...

بیا دعا کنیم آن اتفاق خوب بی افتد

۱ مطلب در مرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

احتمالا بیست سالگی نوبرونه ترین و هیجان انگیز ترین سنیه که هر آدمی توی زندگیش تجربه میکنه ، تا بیست سالگی خودتو بهتر میفهمی ، تجربه میکنی ، میجنگی ، زمین میخوری ، بچگی میکنی ، خطا میکنی و بالاخره میرسی به بیست سالگی . شاید هم مهم نیست چه سنی باشه ولی بالاخره وقتی شمع های یه عدد دورقمی داره روبه روت آب میشه تو دنیارو بهتر از همه ی سال های گذشتت بلد شدی ، خودتو بلد شدی ، از یه جایی به بعد میفهمی که بد نبودن به معنی خوب بودن نیست ، که بد نبودن فقط بد نبودنه ، که برای خوب بودن باید کارهای خیلی زیادی بکنی ، میفهمی که توی زندگی هیچی با ارزش تر از شریف بودن نیست ، میفهمی که کائنات بازتاب همون چیزی هستن که تو در مقابلشون بودی ، میفهمی که باید یه چیزی رو پیدا کنی واسه معلق نبودن ، میفهمی که قلبت له له میزنه واسه چیزی به اسم ایمان که تعریفش واسه هر آدمی فرق داره ، میفهمی ایمان اون چیزیه که تورو هل میده به سمت خوب بودن ، یاد میگیری که آدمارو دوست داشته باشی ، که باورشون کنی ، یاد میگیری برای اینکه زندگی بهت آرامش رو عطا کنه باید بخشنده و مهربون باشی ، باید بلد باشی ببخشی ، باید بلد باشی بگذری تا بدست بیاری ! میفهمی که عشق تنها موهبت روی زمینه که تمومی نداره ، میفهمی که باید از خودت توی این دنیا چیزی رو ثبت کنی که حال دنیا رو خوب کنه ، میفهمی که جهان به اندازه کافی جنگ و بی معرفتی و نامهربونی به خودش دیده پس با خنده هات باید به دنیا ارزش ادامه دادن بدی ، میفهمی که پای تموم خطاهات وایسی ، میفهمی که باید برای بخشیده شدن تلاش کنی ... 

دلم میخواد چشمامو ببندم و تموم ثانیه ها زندگیمو از نو مرور کنم ، من توی زندگیم احتمالا دل های زیادی رو شکوندم ، دروغ های زیادی گفتم ، بچگی کردم و هزار و هزارتا تجربه ی دیگه ... ولی حالا حالم خوبه ، یروزی ینفر بهم گفت همه ی آدما به جایی میرسن که به اسمشون به زادگاهشون به خانوادشون افتخار میکنن و دیگه بخاطرش دروغ نمیگن ... من بخاطر تموم آدم هایی که اومدن توی زندگیم خدارو شکر میکنم حتی اونایی که دیگه نیستن ، بخاطر تموم حرف های خوبی که زدن ، بخاطر تموم اثر انگشت هایی که روی صفحه زندگیم زدن ، ممنونم ، من بی نهایت عاشق دایره ی کوچیک زندگی الانمم و بخاطر تک تک آدمایی که توی این دایره دارن کنار من نفس میکشن هزار بار خداروشکر میکنم ...  عاشق زندگی کردنم ، و تنها آرزویی که توی دلمه اینه که جهان هیچوقت این عشق و شور رو ازم نگیره ، که اجازه بده این همه هیجان درون من باقی بمونه ... و دیگه اینکه میخوام بگم زندگی هنوز خوشگلیاشو داره 


پ.ن: من یک متولد 1375/5/5در ساعت 5بعد از ظهر هستم! از اتاق فرمان اشاره میکنن خودتم که شبیه پنجی گردالو :| 


پ.ن:سلام سلام ...آی زندگی سلام ^__^

۱۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱ ۰۵ مرداد ۹۵ ، ۱۷:۰۰
بانوی خیال