بی پرده...

بیا دعا کنیم آن اتفاق خوب بی افتد

بی پرده...

بیا دعا کنیم آن اتفاق خوب بی افتد

۲ مطلب در مهر ۱۳۹۵ ثبت شده است

وقتی کسی را دوست دارید ، از خودتان چند سوال ساده بپرسید 

آیا من به این دوست داشتن آرامم؟
آیا این دوست داشتن باعث میشود بخواهم بهترین باشم ؟ 
آیا این علاقه صبور تر و با مدارا ترم کرده ؟
آیا شجاع تر و شاد تر شده ام ؟

اگر پاسخ شما "بله" است که خوشا به حال احوالتان ، الهی تمام نشود ، کم نشود ، خش دار و نا لطیف نشود این عشق ^__^

اما اگر "نه" ! راستش آنجاست که باید فکری به حال خودتان و آن دل بی جان بکنید ، عشق بی آرامش مثل خانه ی بی پنجره است ، مثل آب مرداب ، مثل آسمان بی ابر ! تمامش کنید آن زجر مستمر را ، میدانم درد دارد ، اما ... شما را به خدا تمامش کنید .
۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۵ ، ۲۱:۰۳
بانوی خیال

اگر مردن انتخابی بود ، اگر میشد در جایی در لحظه ای در صدایی در نوشته ای که میخواهی بمیری ، کجا میمردی؟

من باشم ، در نوشته ای اگر میتوانستم بمیرم ، لابه لای جمله های صابر ابر آنجا که از خوبی عشق میگوید , آنجا که از مبارکی علاقه میگوید ، آنجا میمردم .


در صدایی اگر میتوانستم بمیرم ، در خش صدای داریوش آنجا که میگوید " تماشا کن ، تماشا کن چه بی رحمانه زیبایی " یا در شوق و آرامش صدای صولتی آنجا که میخواند "اگه همخونه میخوای ، من ! اگه دیوونه میخوای ، من ! گل عاشق ، گل عاشق اگه گلخونه میخوای ، من ! بیا باشیم مال هم ، بیا باشیم مال هم "


در جایی اگر میتوانستم بمیرم ، وسط پیاده روی عصر های پاییز با دست های توی جیب و سرمای چسبیده روی پوست صورتم ، وقتی تند تند روی لبه ی جدول راه میرفتم و آواز میخواندم ، میمردم !


در کتابی اگر میتوانستم بمیرم ، لا به لای صفحه های مثنوی جان میدادم . " ما چاره ی عالمیم و بیچاره ی تو"


در ساعتی اگر میتوانستم بمیرم ، ساعت را کوک میکردم به وقت 6 عصر شهریور 


در بویی اگر میتوانستم بمیرم ، بوی نارنگی :) 🍊


اگر مرگی در راه است ، که بی شک هست ! کاش میشد اینطور با شکوه و پر اشتیاق مرد .

۷ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۵ ، ۱۳:۲۲
بانوی خیال