در واقع همه ی «ترک کننده ها» هم خوشحال نیستن ! اینکه برسی به یجایی و ببینی از اولش راه رو اشتباه اومدی و تصمیم بگیری اون اشتباه رو تموم کنی جرأت زیادی میخواد ! شجاعت ترک کردن یه حال خوب اشتباه ، کار هر کسی نیست .
در واقع همه ی «ترک کننده ها» هم خوشحال نیستن ! اینکه برسی به یجایی و ببینی از اولش راه رو اشتباه اومدی و تصمیم بگیری اون اشتباه رو تموم کنی جرأت زیادی میخواد ! شجاعت ترک کردن یه حال خوب اشتباه ، کار هر کسی نیست .
سه ساله که آرزوهام عوض نشدن ، سه ساله که دعاهام عوض نشدن ، و این اصلأ نشونه ی خوبی نیست ، راستش امشب تنها چیزی که خواستم این بود که بهم قدرت اینو بده که از بعضی از آرزوهام دست بکشم ، از این منطقِ بی رحم خیلی دلم پُره ولی خب دنیا همینه دیگه ... مینویسم اینجا تا یادم بمونه این دختری که دم دمای 20 سالگیشه یه تصمیم عجیب گرفته ، که از آرزوهای بزرگش دست بکشه قبل از اینکه نرسیدن به اونا از پا درش بیاره ... من آدم ضعیفه ی قصه نبودم ، من فقط از نرسیدن خسته شدم ...
پ.ن: واقعیت اینه که ممکنه یروز به همه ی آرزوهات برسی ، ولی اینکه کِی برسی از اون مهم تره ! آرزو وقتی از دهن بیوفته دیگه خوشمزه نیست
پ.ن: رفیق بمون برام حالا که بی رفیق ترینم
«یا رفیق من لا رفیق له»
پ.ن: دنیا هنوز خوشگلیاشو داره ؟؟؟
دیروز که زنگ زدی کسی خانه نبود ، آقاجان طبق معمول رفته بود پیش سعید تو مغازه ، مامان هم که دوباره دم افطار دنبال حلیم بادمجان خریدن بود ، تنها بودم ، یعنی واقعا تنها بودم .... دیدن دوباره ی شماره ی آن پادگان لعنتی خوش ترین خبر این چند روز بود ، صدات میخندید ، حرف هات میخندید ، و چشم های هزار فرسخ دور از من میخندید ، "دارم میام" عاشقانه ترین حرفی بود ک تا حالا شنیده بودم ، وسط خانه جیغ کشیدم ، خندیدی ، از خوشحالی گریه کردم ، آخ یعنی خدا تا حالا قشنگ تر از این صحنه ساخته برای کسی ؟ شک ندارم خودش کارو بارش را گذاشته بود کنار ، دست هایش را زیر چانه اش گذاشته بود ، و مارا میدید که بال بال میزدیم برای هم ، که پُر بودیم از خوشی ...
بگذریم ، زندگی پستی و بلندی دارد ، بلندی اش گاهی میشود "دارم میام" و پَستی اش میشود عمق ِ یک دره ی بی انصاف ، میشود شیارِ نا متنهای توی قلبم ، میشود پوتین های لنگه ب لنگه ات توی غریب ترین خاکی که خاک خانه ات نبود ...
بعد از این پستی ، بعد از این دره ، بعد از مرگ ، دیگر چیزی برای زندگی نمیماند ، جانم به قربانِ آن لباس های خاکی ات ، بَر میشود که بگردی؟
پ.ن: از زبان دخترانی که شاید هیچوقت این متن را نخوانند...