تصورت که میکنم
دانه ها تسبیح توی دست های خانوم جان سرعت میگیرند
تصورت که میکنم
ابرها سفید تر میشوند
تصورت که میکنم
جهان سرار قمصر کاشان می شود
تصورت که میکنم
ریشه ی درخت ها عمیق تر میشوند
رودخانه ها زلال تر
غروب ها سرخ تر
بهمن ها سرد تر
خانه ها امن تر...
تصورت که میکنم
انگار میشود که در تمام آینه ها چشم های توست
انگار میشود که در تمام موسیقی ها صدای توست
انگار میشود که در تمام یاری ها دست های توست ...
تصورت که میکنم
شوری میماسد روی صورتم
جای شانه ات زیر سرم بیشتر درد میگیرد
تصورت که میکنم
تمام تلخ ها مربای بهار میشوند
تمام صبح ها بوی نان میگیرند
تمام حیاط ها آب پاشی میشوند
تمام خیابان ها خط کشی میشوند
تمام چهار راه ها سبز ...
تصورت که میکنم
زندگی ارزش زیستنِ بیشتری دارد...