بی پرده...

بیا دعا کنیم آن اتفاق خوب بی افتد

بی پرده...

بیا دعا کنیم آن اتفاق خوب بی افتد


به تو حاصلی ندارد ... غمِ روزگار گفتن 


موافقین ۱۱ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۵ ، ۰۳:۵۹
بانوی خیال


سه ساله که آرزوهام عوض نشدن ، سه ساله که دعاهام عوض نشدن ، و این اصلأ نشونه ی خوبی نیست ، راستش امشب تنها چیزی که خواستم این بود که بهم قدرت اینو بده که از بعضی از آرزوهام دست بکشم ، از این منطقِ بی رحم خیلی دلم پُره ولی خب دنیا همینه دیگه ... مینویسم اینجا تا یادم بمونه این دختری که دم دمای 20 سالگیشه یه تصمیم عجیب گرفته ، که از آرزوهای بزرگش دست بکشه قبل از اینکه نرسیدن به اونا از پا درش بیاره ... من آدم ضعیفه ی قصه نبودم ، من فقط از نرسیدن خسته شدم ...


پ.ن: واقعیت اینه که ممکنه یروز به همه ی آرزوهات برسی ، ولی اینکه کِی برسی از اون مهم تره ! آرزو وقتی از دهن بیوفته دیگه خوشمزه نیست


پ.ن: رفیق بمون برام حالا که بی رفیق ترینم

«یا رفیق من لا رفیق له» 


پ.ن: دنیا هنوز خوشگلیاشو داره ؟؟؟

۶ نظر موافقین ۵ مخالفین ۱ ۰۷ تیر ۹۵ ، ۰۴:۰۲
بانوی خیال


من استاد گند زدن به موقعیت های عالی ام !


موافقین ۷ مخالفین ۲ ۰۴ تیر ۹۵ ، ۱۲:۰۷
بانوی خیال

دیروز که زنگ زدی کسی خانه نبود ، آقاجان طبق معمول رفته بود پیش سعید تو مغازه ، مامان هم که دوباره دم افطار دنبال حلیم بادمجان خریدن بود ، تنها بودم ، یعنی واقعا تنها بودم .... دیدن دوباره ی شماره ی آن پادگان لعنتی خوش ترین خبر این چند روز بود ، صدات میخندید ، حرف هات میخندید ، و چشم های هزار فرسخ دور از من میخندید ، "دارم میام" عاشقانه ترین حرفی بود ک تا حالا شنیده بودم ، وسط خانه جیغ کشیدم ، خندیدی ، از خوشحالی گریه کردم ، آخ یعنی خدا تا حالا قشنگ تر از این صحنه ساخته برای کسی ؟ شک ندارم خودش کارو بارش را گذاشته بود کنار ، دست هایش  را زیر چانه اش گذاشته بود ، و مارا میدید که بال بال میزدیم برای هم ، که پُر بودیم از خوشی ...

بگذریم ، زندگی پستی و بلندی دارد ، بلندی اش گاهی میشود "دارم میام" و پَستی اش میشود عمق ِ یک دره ی بی انصاف ، میشود شیارِ نا متنهای توی قلبم ، میشود پوتین های لنگه ب لنگه ات توی غریب ترین خاکی که خاک خانه ات نبود ...

بعد از این پستی ، بعد از این دره ، بعد از مرگ ، دیگر چیزی برای زندگی نمیماند ، جانم به قربانِ آن لباس های خاکی ات ، بَر میشود که بگردی؟


پ.ن: از زبان دخترانی که شاید هیچوقت این متن را نخوانند...

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۱ ۰۳ تیر ۹۵ ، ۲۳:۴۷
بانوی خیال

دخیل ببندیم به هرچیزی که باعث میشه نسبت به خودمون حالمون خوب بشه ، که حتی اندازه سر سوزنی رضایت از خودمون دلامونو قلقلک بده ، اون چیز میتونه اخلاقی باشه میتونه یه شخص باشه یا هر چیز دیگه ای ، بگردیم و پیداش کنیم اون چیزی رو که کنارش بخوایم بهترین باشیم ...

روزه برای منی که پُرم از اشتباه و نا خلفی و راه کج رفتن ، پُرم از هزار و هزارتا دلهره و شک ، پُرم از نفهمیدنِ خودم ، توی این سالا خونه ی آخر نجاتم بوده که حالم بد نشه از منی که توی زندگیمه ، که حتی شده یکم تلاش کنم بهتر باشم واسه آدمایی ک دوستشون دارم ، که داد نزنم ، بد و بیراه نگم به زمونه ، که دم دمای اذان که میشه خودمو بغل کنم و بگم دیدی تونستی دیدی امروز اونی بودی که باید همیشه باشی ، دیدی هنوزم اون ستاره ی چشمک زنِ امید ازت دست بر نداشته !

براتون دعا میکنم پیدا کنید اون چیزی رو که واسطه میشه بفهمین چقد همه ی ما آدما خوبی های کشف نشده داریم ، دعا میکنم پیدا کنید خودِ خوبتونو از لا به لای این زندگیِ شلوغ .

۶ نظر موافقین ۵ مخالفین ۱ ۲۵ خرداد ۹۵ ، ۱۷:۱۶
بانوی خیال

در آفرینشِ دوباره ی جهان


من دوست دارم خالِ کوچک کنار ابروی چپت باشم


همینقدر نزدیک ، همینقدر منصفانه ...

۴ نظر موافقین ۵ مخالفین ۱ ۱۶ خرداد ۹۵ ، ۲۰:۳۹
بانوی خیال

بوی آرد وقتی داره سرخ میشه

بوی لاک

بوی خاک

بوی شالیزار

بوی توتون

بوی بادمجون سرخ شده

بوی ماست موسیر

بوی شیرِ داغ

بوی هندونه

بوی پوست پرتغال

بوی کرفس کوهی

بوی شامپو

بوی چونه ی نوزاد

بوی وانیل

بوی کبریت

بوی پیاز داغ

بوی مامان...


فقط چشماتونو ببند و تصورشون کنید :)


پ.ن: به لیست بالا چی اضافه میکنید؟

۱۶ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۳۰
بانوی خیال

تا حالا شده از گفتن آرزوهاتون به دیگران خجالت بکشین؟ از دست نیافتنی بودنش و مسخره شدنشون؟ از بزرگ بودنشون ؟ شده بخندن به آرزوهاتون؟.... شده حتمأ ! 

آدمِ بی آرزو عینهو آدمِ بی امیده ، آرزو کنید واسه دلتون ، آرزوهای خوب ، آرزوهایی که وقتی بهشون فکر میکنید خوشی سرریز شه تو دلتون ، خوشی برق شه و بپاشه تو چشماتون ، اما نگید اونارو به کسی ، نشینید با ذوق تعریفشون کنید و مسخره بشید ، نذارید بی آرزوتون بکنه کسی ، همون گوشه ی امن دلتون نگهش دارید ، آبُ دونِش بدین ، نذارین بلرزه از سرما ، نذارین بسوزه ریشه ش ، با به کسی نگفتن کمکش کنین .... آدما بی رحمن، شایدم بی رحم کلمه ی خوبی نباشه ، شاید خیلی تند و تیزه ، ولی به نظر من آدمایی که آروزهاتونو مسخره میکنن مهر بی رحمی خورده میشه رو پیشونیشون .... خلاصه که نذارید کسی خش بندازه به آینه ی آرزوهاتون ، که آرزو خودِ دلخواه شماست :)

۷ نظر موافقین ۱۲ مخالفین ۰ ۳۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۱:۱۲
بانوی خیال

تصورت که میکنم

دانه ها تسبیح توی دست های خانوم جان سرعت میگیرند


تصورت که میکنم

ابرها سفید تر میشوند


تصورت که میکنم

جهان سرار قمصر کاشان می شود


تصورت که میکنم

ریشه ی درخت ها عمیق تر میشوند

رودخانه ها زلال تر

غروب ها سرخ تر

بهمن ها سرد تر

خانه ها امن تر...


تصورت که میکنم

انگار میشود که در تمام آینه ها چشم های توست

انگار میشود که در تمام موسیقی ها صدای توست

انگار میشود که در تمام یاری ها دست های توست ...


تصورت که میکنم

شوری میماسد روی صورتم

جای شانه ات زیر سرم بیشتر درد میگیرد


تصورت که میکنم 

تمام تلخ ها مربای بهار میشوند

تمام صبح ها بوی نان میگیرند

تمام حیاط ها آب پاشی میشوند

تمام خیابان ها خط کشی میشوند

تمام چهار راه ها سبز ...


تصورت که میکنم

زندگی ارزش زیستنِ بیشتری دارد...


۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۵ ، ۱۸:۵۲
بانوی خیال

زندگی فقط همونجاش که عارف میگه:


زیبای لحظه های من دلت ازم شاکی نشه

رو چشم من قدم بذار تا دامنت خاکی نشه

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۵ ، ۲۱:۳۸
بانوی خیال